""کاتوزیان در برآوردی عمومی از حکومت رضا شاه سه عنوان کلی «حکومت استبدادی»، «ناسیونالیسم» و «شبهمدرنیسم» را مطرح میکند. از آنجا که در بررسیِ ما عامل سوم از اهمیت بیشتری برخوردار است، از دو عامل نخست با اشارهای کوتاه خواهیم گذشت.
حکومت رضاشاه در دهه 1300 هرچند روزبهروز دیکتاتوریتر میشد، هنوز از چارچوب قانون اساسی بیرون نرفته بود. اما میتوان 1312 و دستگیری و سپس کشته شدن تیمورتاش را نمادی بگیریم از سایه استبداد که پس از این همه مملکت را درخود گرفت. از این پس بسیاری از اشخاص متنفذی که در کنار شاه بوده و به او خدمت میکردند صرفاً به دلیل قدرت و نفوذ معزول و تبعید یا کشته شدند. مجلسیان و دولتیان همچون خدمتکارانی بیاراده فقط مجری اوامر بودند.
در نزد رضاشاه، ناسیونالیسم رسمی با شبهمدرنیسم آمیخته بود و با روشهای استبدادی و خودسرانه اعمال میشد. بهطور خلاصه در بعد فرهنگی ادعا میکرد که «ملت» ایران قوم واحد یکدستی است و زبان واحدی دارد، روایت حقبهجانبی را از تاریخ ایران نشر میداد که صریحاً و موکداً ضد عرب و ضدترک بود. ایلات غیر فارس زبان هم بهخاطر زبان یا لهجه و هم به خاطر شکل زندگی کوچنده بربریت دانسته میشد، بیشترین هزینه این گفتمان را که با ابزارهای استبدادی اعمال میشد پرداختند.
کاتوزیان دو خصلت برای «شبهمدرنیسم» برمیشمارد. اول، در عین اینکه اندیشه و آرمانهایی اجتماعی را در خود دارد، با فرهنگ و تاریخ جامعه بیگانه است. دوم، برخلاف مدرنیستهای اروپایی، به ندرت از اندیشهها، ارزشها و تکنیکهای اروپایی شناختی واقعی دارد. از این روست که تکنولوژی جدید(که آن را غالباً با علوم جدید یکی میانگارند) درمان قطعی و قادر به هر معجزهای دانسته میشود که به محض خریداری و نصب میتواند همه مشکلات اجتماعی- اقتصادی را یکسره حل کند و از همین روست که ارزشها ی اجتماعی و روشهای تولید سنتی علل عقبماندگی و سرچشمه شرمساری ملی انگاشته میشوند.
برخی از صاحب نظران برای توصیف حکومت رضاشاه از اصطلاح «تجدد آمرانه» استفاده کردهاند. اصطلاحی که مفاهیم دیکتاتوری، تجددخواهی و حتی ناسیونالیسم را در خود دارد. ریشههای گفتمانی این تجدد آمرانه را حتی در سالهای قبل از قدرتیابی رضاخان نیز میتوان دنبال کرد.
«پیش فرض اساسی الگوی تجدد آمرانه این است که توده مردم به واسطه جهل و نادانی، مصالح و منافع خود را نمیدانند و شیوههای رسیدن به آن را نمیدانند، لذا ضروری است که نخبگان ترقیخواه، آنان را در مسیر تجدد و پیشرفت هدایت کنند. و در این فرآیند هرجا که اهداف و برنامههای ترقی خواهانه دولت و نخبگان سیاسی با خواست و اراده مردم مغایرت داشته باشد ، کاربرد زور و اجبار برای پیشبرد این اهداف و برنامهها مشروعیت پیدا میکند».
«از این دیدگاه، تجدد تحولی عمیق در «مبانی فکری و ارزشی» جامعه نیست، بلکه به معنای مجموعهای از تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است که پیدایش صنعت،زندگی شهرنشینی، ارتباطات، نظام آموزشی نوین و ارتش مدرن را شامل میشود».
در میان بازیگران سیاسی دوره تغییر سلطنت، گروهی از دانشجویان ایرانی مقیم برلین در «نامهفرهنگستان» این عقاید را بهگونهای رادیکال ترویج میدادند. توزیع نامه فرهنگستان از شماره سوم در ایران ممنوع شد. این دانشجویان تفاوت فاحش زندگی اروپایی با زندگی در ایران را مهمترین انگیزه خود میدانستند. از دیگر حامیان این دیدگاه که در دوره تغییر سلطنت، در صحنه سیاسی ایران حضور داشتند و بعدها در حکومت رضاشاه پایههایی را برای قدرت دیکتاتوری او فراهم آوردند، علی اکبر داور و تیمورتاش را میتوان نام برد. داور در یادداشتهای روزانه خود این سوال را طرح میکند که «راه آدم کردن ایرانی چیست؟» و پس از آنکه استدلال میکند مدرسه و آموزش بیاثر خواهد بود، میگوید «یک جواب دارد و بس: زور». تیمورتاش نیز بر «کوبیدن کلههای مخالفین نیات مقدس قائد ملی» با «مشتهای متحد تجدد خواه» تأکید میکند.
««توضیح: قسمتی از بخش نظری کار تحقیقی محمد حسین زاده در باره اقتصاد سیاسی - تاریخی ایران .»»